۱۵ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۳
باران
باران ببار تاسیاهی چشمهایم را بشورانی...
۹۲/۰۳/۱۵
سلام همسنگر
سپاس از حضور و توجه شما
جملات تفکر برانگبز و پرمعنایی مینویسید
زیباست
موفق باشید
یا علـــــــــــــــی
درود برشما
بسیار جملات زیبایی مینویسین
ببخشید که کمتر سرمیزنم چندروزه گرفتارم
نوشته ی جدید گذاشتین آگاهمون کنید
چرا مردم عاشق چشم سیاه ها میشوند؟
. . .
(چه دنیایی.. حتی سیاه و سفیدش هم هزار معنی دارد...)
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم
نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم !
ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم !
ایکاش کودک بودم تا تنها نگرانی زندگی ام شکستن نوک مدادم بود !
دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!
بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمه
بچه که بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم!
چه بیهوده بزرگ شدیم… روحمان را گاز میزنند می خندیم!
ای کاش کودک بودم که هیج وقت عاشق نمیشدم !
خدایا ای کاش کودک بودم !
سلام
وبلاگ بی نهایت تامل برانگیز و متفاوتی دارین
بهتون تبریک می گم
ممنون که به وبم منم سر زدین
باعث افتخار من و وبم بود
واقعا از وبتون لذت بردم