۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۵
کودکی زود گذشت
ای کاش دوچرخه قراضه ام پنچرمیشدتاکودکیم زود تمام نمیشد...
۹۲/۰۴/۲۵
گاهی دوست دارم از دست دنیای بزرگترها
سرمو به دیوار گریه های الکی بچگی بذارم ...
البته الان که فکر میکنم میبینم آخه من بچگیم هم گریه نمیکردم.....
سلام
ای کاش زود تمام نمیشد...
با 2 عنوان به روزم
منتظرتونم
یا علـــــــــی
قصه ی یونس را میخوانم و تعجب میکنم. شاید قصه ی یونس قصه همه ادمهاست . شایدخیلی از ادمها تا ابد در شکم ماهی میمانند و هیچ وقت نمیفهمند که دارند در شکم یک ماهی ، ته ته یک اقیانوس تاریک زندگی میکنند . خدایا ! مواظب باش و نگذار چشمهایم به سیاهی اقیانوس و تاریکی شکم ماهی عادت کند